دیشب شما گل پسر زودتر از بقیه ساعت 11 شب روی تخت خودمون خوابیدی و نیم ساعت بعدش عمه جونی اومدن خونه مون و با وجود اینکه آروم صحبت میکردیم تا شما گل پسر از خواب بیدار نشی یکدفعه دیدیم جلوی درب اتاق 4دست و پا وایستادی و میخندی . من که حسابی تعجب کرده بودم آخه تا حالا تنهایی از تخت پایین نیومده بودی گرچه که قبلا بهت یاد داده بودیم که چطوری بیای پایین . بیشتر بخاطر این تعجب کرده بودم که دور تا دورت رو بالشت گذاشته بودم و شما گل پسر هم از روی بالشتها اومده بودی پایین. قربون پـــســر باهــوشــم بشـــم من . ای یکــی یک دونـ...