186. عکسهای گل پسر شیطون و خواستنی مامان:
این چند روز که بابایی نبود بیشتر خونه عزیز جون بودیم و شما هم
حسابی بهت خوش گذشت و شیطنت هات هم که ماشاا... .
وقتی بابایی رفت طبس با خودم گفتم حتما خیلی اذیتم بکنی و دلتنگ
بابایی بشی اما اینقدر با دایی و عزیزجون بازی کردی که اصلا بابایی رو
یادی هم نمیکردی.
اینجا یکسره برقها رو خاموش روشن میکردی:
بقیه عکسها در ادامه مطلب:
گل پسر و تاب بازی:
اینجا محو تماشای تی وی بودی :
وقتی صدات زدم برگشتی و نگاه کردی:
گل پسر منتظر برای بستن مای بی بی :
بازی هایی که خونه عزیزجون میکردی:
بازی با ماکارانی شکل دار: اول یک کم ریخت و پاش کردی اما بعد
حدود 15 دقیقه بازی کردی.
ماکارانی هارو مشت میکردی و میریختی کنارت:
بازی با بادامها و قابلمه ات:
ببین عزیزمامان رفتی کجا و شیطنت میکنی:
میخوای همه چیز رو خودت تجربه کنی:
یکسره این لیوانهارو میزاشتی رو میز و بازی میکردی بالاخره میز کج شد
و یکی از لیوانها شکست.
با اینکه لباس زیر دکمه تنت کردم که پهلوهات گرم بمونه اما اینقدر
بالا و پایین شدی که لباست اومده بیرون:
آخه چاقو و چنگال که اسباب بازی نیست شیرین پسر:
بعد از اینهمه بازی و شیطنت بین چجوری خوابیدی:
دوســتــتـــــــــ دارم گـل پــــســــر شـیــــریــن مـامـان.