محمدطاها جانمحمدطاها جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

محمدطاها موقشنگ

214. دوباره گل پسر موهاش فشن شد:

1393/5/13 16:33
نویسنده : مامان سعیده
647 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از 2 ماه دوباره موهات بلند شد گل پسری و دوباره شدی محمدطاها موقشنگ:

صورتت هم پشه ها بوس کردن

افطاری دعوت خاله نیره باغسرای گل ارغوان و خرگوش کوچولوی هلیا :

اول میترسیدی و بهش دست نمیزدی اما کم کم ترست ریخت و گوش خرگوش بی زبون رو میکشیدی.

 

چون عاشق ماشین های بزرگ هستی  شبیه ماشین باباجون محمود برات خریدیم وقتی تو مغازه بهت نشون دادم کلی ذوق کردی و بلند داد میزدی ان بابا محمود.

 

 

 

کارهای گل پسر:

 

آدیش    آتیش

ابر      الله اکبر (وقتی میگم بریم نماز بخونم میگی ابر)

نی نی اقو    به تمام بچه های کوچولو

عبق    عقب

دوس    دوست

ابا       اوا دختر دایی

بابوس    طاووس

 

موش _  اب بازی _  مامان اب بازی نه _

 

1. از جلوی هر بانکی که رد میشیشیم میگی ان بابا احمد یعنی مثل بانک بابا احمد هست.

 

2. وقتی لباس تازه میپوشیم میگی به به .

 

3. موقع نماز خوندن میای زیر چادرم تا با هم نماز بخونیم.

 

4. یکسره دوست داری بری زیر چادرم و قایم بشی تا یکی پیدات کنه.

 

5. وقتی میخوایم سوار ماشین بشیم سریع میری جلو میشینی و میگی مامان عبق و نمیزاری من جلو بشینم و بعد که راه افتادیم یکسره در رفت و امد جلو و عقب هستی.

 

6. همه چیز رو با گفتن ان با فتحه  نشون میدی.  ان نه نه یعنی این نی نی هست.

 

7. وقتی شکلات میخوای دستات رو به حالت باز کردن شکلات کنار هم میچرخونی و دهنت رو باز و بسته میکنی که یعنی شکلات میخوای.

 

برای دیدن بقیه عکسها به ادامه مطلب بروید:

 

 

 

راستی مامان جون اینقدر تو حمام اب بازی میکنی که من به هیچ کارم نمیرسم و یکسره کنارتم که سر نخوری.  تا دستشویی میکنی میگی مامان ابازی و پشتت رو میکنی به من و با اشاره میگی نگاه کن دستشویی کردم که ببرمت حمام و شما هم از فرصت استفاده میکنی و بیرون نمیای و شروع میکنی به اب بازی 

این هم دختر دایی علی آواجون 6 ماهه

اینجا سیب میخوردی که از دستت افتاد حالا در جستجوی سیب

حالا پیداش کردی

بوسبوسبوسبوسبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامی ارمیا
15 مرداد 93 11:32
مبارک باشه خاله جون سعیده جون از شیر گرفتن محمد طه جون خیلی سخت بود؟؟؟ شبا موقه خواب اذیتت نمیکرد؟؟
مامان سعیده
پاسخ
وای الهام جان اینقدر سخت بود که وقتی فکرش رو میکنم از بچه بعدی صرفه نظر میکنم. باباش بمدت 5شب تا 3 صبح با ماشین تو خیابون راهش میبرد و وقتی میخوابید میاوردش اما چه فایده که 2ساعت دیگه بیدار میشد و دوباره داد و بیداد و خودزنی شروع میشد. بعد از 5 شب بمدت یک هفته جلوی تی وی با برنامه کودک میخوابید اما خدارو شکر الان کنار خودم براش کتاب میخونم میخوابه.
الهام
16 مرداد 93 10:24
سلام عزیزم. نه ما مشهدی هستیم ولی تا حالا چند بار چهلمیر رفتم و منم از فضاش خیلی خوشم میاد هر چند که نسبت به چند سال پیش خیلی عوض شده و خلوتی و آرومی و بکریشو از دست داده . شما درگزی هستین ؟؟؟؟
مامان سعیده
پاسخ
سلام. بابام درگزی هستن.الان اسم چلمیر هم عوض شده و بهش میگن تندره. الان 3_4 سالی هست که نرفتم .