محمدطاها جانمحمدطاها جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

محمدطاها موقشنگ

194. کارهای جدید محمدطاها جونی:

   راستی مامان جون این کارها رو هم یاد گرفتی:   ١_ وقتی چیزی میشکنه یا خراب میشه پهلوی انگشت اشاره ات رو گاز میگیری و میگی ا¸ا¸ا¸ا¸ا¸ .     ٢_ وقتی میخوای برقصی زبونت رو به کامت میچسبونی و با دهنت صدا در میاری.   ٣_ صدای الاغ و اسب و شیر رو هم یادگرفتی.   ٤_ وقتی میخوام دستات رو بشورم میگم بهم بمال سریع دستات رو بهم میمالی و میشوری.   ٥_ یکی دیگه از کارهای جالبی که انجام میدی اینه که وقتی میخوای دستشویی کنی میری توی یک اتاق دیگه و روی دوتا پاهات میشینی و هر کسی هم که بخواد بیاد پیشت با اشاره پشت دستت میگی برگرد...
12 فروردين 1393

196. بازی های 16 تا 20 ماهگی:

  ۲۰- ۱۶ ماهگی ۱. تمرین بازی با دست به طرف بالا را با انداختن توپ‌ها و دانه‌ها داخل جعبه‌ها یا سطل‌ انجام دهید. ۲. بازی «اون چیه» را انجام دهید:این بازی با اشاره به لباس‌ها،اسباب‌بازی‌ها، اجزای بدن، اشیا یا عکس‌ها و پرسیدن نام آن‌ها از کودک انجام می‌شود. اگر نتوانست پاسخ دهد، نامش را خودتان بگویید و تشویقش کنید آن را تکرار کند. ۳. یک بطری پلاستیکی را از دانه‌های نخود، جو یا برنج پر کنید تا با استفاده از قاشق، الک، فنجان‌های مدرج، قیف یا ظروف پلاستیکی محتویات آن را به ظروف دیگر بریزد. کودک نوپا می‌تواند پر کند، ضربه بز...
12 فروردين 1393

191. تولد هجده ماهگی مهربون پسر مامان.

              گل پسرم امروز اومدم تولد 18 ماهگیت رو تبریک بگم.   مـهــربــونـــم تــولــدتــــــــ مــبـــارکـــــــ.   فعلا طبس هستیم و اینجا حسابی بهت خوش میگذره.    کارهایی که توی این سن انجام میدی:     زبون اشاره ات خیلی قویه گل پسری. کلا همه چیز رو با زبون اشاره میگی و خیلی حرف نمیزنی.   ١_وقتی دوست نداری کسی بیاد پیشت اینقدر اه اه میکنی و با پشت دستت اشاره میکنی که بره .   ٢_وقتی میخوای بگی نیست دستات رو میاری جلوت و بالا میگیری یعنی نیست.   ٣_وقتی  میخوای به کسی بگ...
21 اسفند 1392

189. زندگی...

ز ندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.   زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.   زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.   زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز   . زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست،     زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه دست پدر   زندگی مثل زمان درگذر.....................   ...
12 اسفند 1392

188. طبس خونه مامان جون و خرید لباس عید :

گل پسری فردا شب میخوایم بریم طبس.                         امسال قرار بود آخر سال بریم طبس اما بخاطر اینکه بابایی طبس یک غرفه گرفته بود زودتر میخوایم بریم. فردا که بابایی برای کشیک حرمش میاد مشهد ما هم باهاش میریم طبس.     راستی مامان جون امسال لباسهای عیدت رو بادایی محمداز جنت خریدیم.   این اولـیـن باری بود که بدون بــابــا میرفـتـم خرید. گرچه که لبــاســهــای تو  خونه ایت رو خودم میخریدم اما لباسهایی مهمونیت رو همیشه با بابایی   میگرفتیم. &nbs...
11 اسفند 1392

187. آخ جون آب بازی :

گل پسری  آب بازی رو خیلی دوست داری برای همین  یک سفره پهن کردم و یک پارچه هم روش انداختم و شما گل پسری هم یکسره آبها رو از این ظرف تو اون ظرف میریختی وقتی که مقدار آب به اندازه 2 قاشق میشد میخوردی و بلند میشدی.           وقتی هم که میــای تو آشپــزخـونــه صـنــدلی رو میکـشی میاری جلوی  ظرفشویی تا آب بازی کنی.   آب بازی خوبه اما پایین اوردنت از روی صندلی مکافات داره و کلی داد میزنی و گریه میکنی.         دنبال همون 2قاشق آب که ب...
11 اسفند 1392